غمی که هرگز برای من فراموش نمیشود
سلام عزیزای دلم راستش خودتون میدونید که من عااااااااااااااااشق بچه ام و خیلی دوستداشتم اگر مامانی بچه اورد دخمل باشه من همش تو نمازام دعا میکردم یه نی نی بیاریم و اگر خدابخواد دختر باشه خلااصه یه روز صبح تو ماه فروردین مامان اومد بهم اروم گفت(زهرا قراره خدا یه بچه بهمون بده) من اون لحظه اصن حال خودمو نفهمیدم ماممانم داشت یخچال رو تمیز میکرد سریع دسمال رو ازش گرفتم و گفتم مامان من میکنم و با اشکی که داشت از چشام میریخت رو در یخچال شروع کردم خلاصه 4 ماه گذشت و مامان باید 5 مرداد باید میرفت برای سونوگرافی تعین جنسیت اما... 29 تیر بود که مامان از صبح همش میگفت کمرم درد میکنه......... من تا ظهر همهی کارا رو کردم...